سبزها یک بار دیگر در 13 آبان ماه امسال حماسه ساز شدند و با حضور سبز خود برگ زرین دیگری را در تاریخ پرشکوه جنبش آزادی خواهی ملت ایران رقم زدند.
روزی که سبزها پس از انتخابات تصمیم گرفتند آغاز گر یک جهاد اکبر برای نابودی استبداد باشند به سختی و پر پیچ و خم بودن مسیر پیش رو آگاهی کامل داشتند به این که هرچه از عمر جنبش نوپایشان بگذرد برخوردها با ایشان شدید تر و تلفات جنبش سبزشان بیشتر می شود.اگر چه با گذر روزها بدنه بزرگ جنبش آبدیده تر شده و شبکه های اجتماعی سامان بیشتری پیدا می کند و حس یکی بودن میان بدنه جنبش عمق بیشتری می یابد، اما از سوی دیگر برخوردهای خشن و فرسایشی مزدوران تا بن دندان مسلح رژیم نیز روز به روز شدید تر وجانکاه تر می شود.
روزی که سبزها پس از انتخابات تصمیم گرفتند آغاز گر یک جهاد اکبر برای نابودی استبداد باشند به سختی و پر پیچ و خم بودن مسیر پیش رو آگاهی کامل داشتند به این که هرچه از عمر جنبش نوپایشان بگذرد برخوردها با ایشان شدید تر و تلفات جنبش سبزشان بیشتر می شود.اگر چه با گذر روزها بدنه بزرگ جنبش آبدیده تر شده و شبکه های اجتماعی سامان بیشتری پیدا می کند و حس یکی بودن میان بدنه جنبش عمق بیشتری می یابد، اما از سوی دیگر برخوردهای خشن و فرسایشی مزدوران تا بن دندان مسلح رژیم نیز روز به روز شدید تر وجانکاه تر می شود.
اگر نگاهی به مسیر اعتراضات پس از انتخابات ننگین ریاست جمهوری از ابتدا تاکنون بیندازیم مشاهده می کنیم که خشن ترین برخورد مزدوران رژیم در روز 13 آبان صورت گرفت .این طرز برخورد نشان می دهد که مسولان ارشد سپاه در اتاق های فکر سیاه خود استراتژی برخورد خشن و مستقیم با معترضین را به منظور مرعوب ساختن بدنه جنبش برای توقف پیگیری آرمان های ازادی خواهانه اش در دستور کار قرار داده اند.
و امااین که تا چه حد این استراتژی موثر واقع خواهد شد پرسش مهمی است که این دسته باید درعواقب ناخوشایند آن بیشتر بیندیشند.اما چیزی که می توان به راحتی استنباط کرد این است که اتخاذ این رویکرد قطعا در بلند مدت برای حاکمیت گران تمام خواهد شد.
آیا غیر از این است که هرچه از زمان انتخابات ننگین ریاست جمهوری گذر کرده ایم شاهد رادیکالیزه تر شدن هر چه بیشتر اعتراضات و شعارهای سبزها بوده ایم؟
اعتراضات با راهپیمایی سکوت آغاز شد و هدف ابتدایی اش ابطال نتیجه انتخابات و بازگرداندن رای گمشده ملت بود اما اکنون پس از گذشت نزدیک به شش ماه از آن زمان و در روز 13 آبان همگان شاهد به آتش کشیدن تصاویر کسانی بودند که روزی حتی فکر کردن به این صحنه ها جرم به حساب می امد.چه دلیلی می تواند موجه تر از این باشد که رفتار حاکمیت منجر به عمیق تر شدن این کینه و نفرت ها شده است . جنبش به دلیل عملکرد افراطی حاکمیت پروسه ای که شاید سال ها زمان می برد را در روز 13 آبان ماه اجرا کرد و تمام تابوهای مقدس حاکمیت را زیر پاهای خود له کرد و یا به پایین کشید ویا مستقیما با شعارهایش به زبان آورد.
همه این رویکردها نتیجه مستقیم استراتژی غلط رژیم در سرکوب خونین اعتراضات بوده است. نگارنده خود با واسطه یا بی واسطه شاهد بوده است که بسیاری ازعابرین و شاهدین غیر معترض هم با مشاهده این حجم از جنایتکاری به سطوح آمده اند و آگاهانه برائت خود را از رژِیمی که دست به این گونه جنایات می زند اعلام می کنند.
چه کسانی در اتاق های فکر سیاه این رژیم به نظریه پردازی مشغولند که آگاهانه یا ناآگاهانه در شعله ور تر شدن آتش خشم ملت سهیم شده اند؟؟چرا گره ای که حکومت می توانست به راحتی با دست خود باز کند اکنون دیگر با دندان نیز بازشدنی نیست؟؟؟ و ملت در عرض کمتر از شش ماه از نقطه صفر به نقطه کنونی که عبور از نظام است رسیده است.
همواره رویکردهای افراطی با رویکردهای تفریطی جواب داده شده است و نظریه پردازان رژیم که غالبا دوران سیاه رژیم شاهنشاهی را تجربه کرده اند باید بدانند که نه تنها با این سرکوب های وحشیانه و غیر انسانی به اهداف پلید خود یعنی سرکوبی جنبش ملی و سبز مردم نخواهند رسید بلکه قدم به قدم رژیم محبوب خود را به لبه پرتگاه سقوط نزدیک و نزدیک تر می کنند.
ایشان باید بدانند که تنها راه نجات از وضعیت کنونی به رسمیت شناختن این جنبش و بها دادن به خواسته های حداقلی ایشان یعنی ابطال انتخابات وعذرخواهی رسمی سران نظام و اعلام برائت و محاکمه مسببین این جنایات و سپس اصلاح ریشه ای مفاد قانون اساسی است. همان چیزی که بارها و بارها آیت اله منتظری و میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی آن را تکرار کرده اند. در غیر این صورت صدای ناقوس سقوط دیکتاتورها از دور به گوش می رسد...
۱۲ نظر:
تمام این جملات شما عین حقیقت ولی حقیقتی تلخ زیرا، زیرایش را در مقاله ی بعدی وبلاگم به طور مفصل اشاره خوام کرد
تمام این جملات شما عین حقیقت ولی حقیقتی تلخ زیرا، زیرایش را در مقاله ی بعدی وبلاگم به طور مفصل اشاره خوام کرد
سلام
اعمال خشونت نشان از ناآگاهی و سواد کم گردانندگان کشور دارد . در امثال سردار جعفری و یا سرلشگر فیروز آبادی چه میزان سواد و آگاهی می توانید جستوجو کنید ؟ در دوره ی خلفای عباسی هم خلفا به غلامان ترک بی سواد اعتماد کردند تا همانها به پرتگاه نابودی بکشانندشان . امروز هم همان اتفاق در حال رخ دادن است .
با مطلب : " دستور برای محبوبیت " در خدمتتان هستم .
سلام
ممنون از پیامتان
حرف شما درست است عملکرد غلط دولت مردم را به این واکنش ها کشاند چقدر عجیب است تاریخ تکرار می شود . وقتی تاریخ را میبینی یک علم نخست وزیر شاه در خرداد 42 چه کرد عجیب نیست........
موفق و سربلند باشید
سلام رفيق شفيق خودم!
وبلاگ جديد رو بهت تبريك ميگم! خوشحالم كه دوباره شما رو مي بينم! :)
اگر خواهر يا برادر هر كدوم از ما رو ببرن و دو هفته ديگه آش و لاش برش گردونن (البته لطف كنن و شهيدش نكنن!) آيا من و شما مي ترسيم و ديگه صدامون در نمياد؟؟!! يا هر شب و روز خود و فاميل و بستگان مون خشم خود رو تو سينه صيقل ميديم تا روز موعود برنده تر و كشنده تر باشه!؟؟
سلام
خوشحالم از فرصت ديدار (مجازي) مجدد
بار آخر گويا كمي دلخور بوديد
به هر حال ما را برادر خود بدانيد
قصد جسارت نبود
آدرس جديدم
http://hideoutonline.net
ببخشيد در نوشتن آدرس اشتباه كردم
http://persa1.blogfa.com
سلام
وقتي سخنان چند روز قبل آقاي محسن كديور در مورد جنبش سبز كه گويا در شيكاگو ايراد شده ميخواندم دائم به شما و كساني با ديدگاه مشابه شما فكر ميكردم. دوست دارم شما نيز يك مطلب شامل برداشتهاي خودتان از اين سخنراني بنويسيد.
البته اين فقط يك پيشنهاد است. موفق باشيد
سلام
وقتي سخنان چند روز قبل آقاي محسن كديور در مورد جنبش سبز كه گويا در شيكاگو ايراد شده ميخواندم دائم به شما و كساني با ديدگاه مشابه شما فكر ميكردم. دوست دارم شما نيز يك مطلب شامل برداشتهاي خودتان از اين سخنراني بنويسيد.
البته اين فقط يك پيشنهاد است. موفق باشيد
پس از هك شدن وبلاگم توسط افرادي بي اطلاع از خصوصيات اخلاقي من وبلاگ با ادرس زير راه اندازي كردم
www.ghalame-sabz88.blogfa.com
سلام و عرض ادب. اول پيرامون چرايي التزام و اعتقاد گفتيد كه دليل بكار بردن لفظ التزام را با وجود علمتان به منتقد بودنم نفهميدم. اتفاقا يكي از ريشههاي مشكلات را بايد در واگذاري سنجش التزام افراد به اسلام و ... به اشخاصي با گرايشات خاص ديد. همين معياربودن التزام است كه پايه گسترش تصاعدي رياكاري ميشود. بنظر اگر واژه احترام را بياوريد نزديكتر باشد. حالا اگر از چرايي احترام بپرسيد اولين جوابم اين خواهد بود كه بعلت رنج و هزينهاي كه من و شما، خانواده من و شما، همشهريان و هموطنان من و شما، هر كداممان بنحوي و بحدي بپاي اين حكومت ريختهايم. احترامم به حرمت نسلي است كه از خود گذشت تا فرزندانش را بالنده كند. حالا من بيايم و اشتباه و خطاي چند نفر را كه ميدانم تفسيرشان از حكومت اشتباه است و دور شدن از اصالتهاست، دستاويز نفي همه آنها كنم، شما بگوييد آيا بخطا نرفتهام؟
ميخواستم خلاصه بگويم، ولي انگار چارهاي نيست جز ذكر اين خاطره. فاميل دوري داريم كه منزلشان اطراف خيابان پيروزي است. همسايه روبرويي آنها پيرزنيست فرتوت كه جز يك پسر در اين دنيا هيچ ندارد كه او هم چنديست در آسايشگاه ديوانگان بستري است. يك وقتي بود كه ما ماشين نداشتيم و بعلت مسافت زياد، شب را در همان منزل ميخوابيديم. آنموقع هنوز پسري كه شرحش را گفتم در خانه مادرش نگهداري ميشد. چند بار شد كه نيمهشب ناگهان صداي دلخراش زجه و ناله از حياط همسايه روبرويي بلند ميشد و يك محله را پر ميكرد. زجههايي كه دل سنگ را هم آب ميكرد. ادامه همين وضعيت باعث شد نگهداشتنش در منزل ميسر نباشد.
آن پسر كه بود و چرا روزگارش چنين بود؟ سال 57 است و جواني 22 ساله كه رشادت و طراوت و زيبايي از قامتش ميبارد، دانشجوي ترم چهارم رشته حقوق در دانشگاه تهران است. شور انقلابي در او و دوستانش موج ميزند و روياي رهايي از استبداد قرار از روحش ربوده. روز 17 شهريور همانسال به تظاهرات ميرود و با ديدن نحوه كشته شدن دوستانش و خونهاي ريخته شده ديگر، كارش به جنون ميكشد و ...
شما بگوييد. اگر حاصل ايثار او و هزاراني ديگر مثل او (كه قصه بسيار آنها را شما نيز ميدانيد) دچار انحراف و كجي شده، رواست كه ما هر چه بوده را قلم بكشيم و ادعاي آينده را داشته باشيم؟ اگر آن پسر رهايي از استبداد فرياد ميكرد آن را فقط براي خودش نميخواست. پس اين احترام حداقل كاريست كه ميتوان براي پاسداشت آن ايثار خرج نمود. اگر اين احترام به چشم بستن روي نواقص منجر شود، حرف شما درست است. من كه تابحال جز چند ضربه باتوم هزينهاي ندادهام. اگر شما هزينه بالايي بدهيد و هدفتان به سرانجام برسد و سي سال بعد از آن آرمانتان به ناكجاآباد برسد، پسند داريد كه آيندگان چون شما بگويند؟
دومين مطلب راجع به آقاي كديور است. لينك مربوطه را ميفرستم
http://saitak.mowjcamp.com/article/id/63074
شما هنوز كلامتان بوي عصبانيت ميدهد. بقول دوستتان در قلم سبز همين تصميمگيري از روي تنفر است كه مبارزات آزاديخواهانه مردم ايران با آن سابقه طولاني را تقريبا به جايي نرسانده. عصبانيت و ميل به رد هر چيزي كه در مقابلتان است كاملا روشن است. همينكه علاقهمندي را با تقليد و بندگي قياس ميكنيد نشانه همين است. در صورتيكه علاقه وقتي بوجود ميآيد كه منطق مشتركي در ميان باشد. اينكه ما بر يافتههاي خودمان برقرار باشيم و فكر و تعقل را وام نگيريم با اينكه از انديشههاي ديگر ياد بگيريم چه تناقضي دارد؟ پس با قائده شما اگر بعد از مطالعه افكار و عقايد خاصي به اين نتيجه رسيديم كه معاني بهتري را شامل ميشوند، حق نداريم همراهش شويم و تبليغش كنيم. حق بجانب دكتر شريعتي است، منتها ايشان انديشه شخصي را چنين گفته. وقتي صحبت از زندگي اجتماعي است، آيا ميشود همه بر تفكرات شخصي خودشان باشند؟ طبق سوابق تاريخي اينگونه حركت چه سرانجامي دارد؟ آيا نبايد عقايد نزديك به هم را پيوند داد و مركب حركت كرد؟
من خوب ميدانم منشا عصبانيت شما كجاست. ولي اين را هم درنظر بگيريد مسئله اول در تمامي رسالهها ميگويد مسلمانان بايد در مسائل شرعي خودشان مطالعه كنند و به يقين برسند و اگر نتوانستند، بايد تقليد كنند. اين تقليد هم در عمل به احكام شرعي است و نه چيز ديگر. بنابراي خواهشمندم همه چيز را فداي عصبانيت از يك چيز نكنيد.
موفق باشيد
سلام بر سبز ها آپ کردم. دیدار کروبی ـبیانیه ادوار تحکیم وحدت و چند خبر دیگه
ارسال یک نظر